loading...

اشتیاق

Content extracted from http://eshtiagh.blog.ir/rss/?1746244239

بازدید : 0
يکشنبه 13 ارديبهشت 1404 زمان : 3:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشتیاق

مصاحبه‌کننده می‌پرسد: "اگر بخواهی خودت را با یک کلمه، فقط یک کلمه، معرفی کنی، چه می‌گویی؟" و من را مدتی به خود فرو می‌برد. به مهارت‌ها و استعدادهایم فکر می‌کنم، و به علاقه‌ها، دلخوشی‌ها، و سرگرمی‌ها. به مسیر سی و چند ساله زندگی برمی‌گردم و دستاورد‌ها، بردها، باخت‌ها و تجربه‌های ویژه آن را مرور می‌کنم. همه را می‌گردم به دنبال کلمه‌ای که بتواند من را خلاصه کند.

اولین چیزی که می‌دانم، آن هم به یقین، این است که چقدر تاثیر پذیرفته‌ام؛ آنقدر که خودم را جدا از مسیری که آمده‌ام و همسفرهای این مسیر نمی‌توانم تصور کنم. من انعکاسی هستم از همه تجربه‌ها و کسانی که در مسیر زندگی سر راهم قرار گرفته‌اند.

دومی، این است که چقدر همه چیز اتفاقی به نظر می‌رسد؛ تولد در این خانواده و کودکی به کنار، ماجراهای مدرسه، َآشنایی با دوستان، قصه‌های دانشگاه و کارهای مختلف و همه اینا، به راحتی می‌توانست اینی که الان هست نباشد. و آن وقت من هم اینی که الان هستم نبودم.

این دو را که کنار هم می‌گذارم، دوست دارم خودم را خوش‌اقبال(یا همان خوش‌شانس) بنامم.

بازدید : 0
يکشنبه 13 ارديبهشت 1404 زمان : 3:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشتیاق

اشتیاق

ما هر روز هزار و یک انتخاب می‌کنیم. بیشتر وقت‌ها این انتخاب‌ها آن‌قدر ناخودآگاهند که اصلا متوجه آن‌ها نیستیم و گاهی هم کمتر ناخودآگاهند و گمان می‌کنیم که با آگاهی و اراده گزینه مورد نظرمان را انتخاب کرده‌ایم. برآیند همین انتخاب‌های ریز و درشت در مسیر زندگی، شده است "من"؛ یعنی همین آدمی‌که الان هستم. اگر در انتخاب‌های ریز و کم‌اهمیت، مثل این که کدام کفش یا لباس را بخرم، فلان کتاب را بخوانم یا نه، یا امروز ورزش کنم یا نکنم، گزینه دیگری را انتخاب می‌کردم، شاید تقریباً همین "من"ی می‌شدم که الان هستم؛ اما اگر در دوراهی‌های مهم‌تر زندگی، تصمیم دیگری می‌گرفتم، شاید الان یک "منِ" دیگر بودم: بداخلاق‌تر یا خوش‌اخلاق‌تر، چاق‌تر یا خیلی لاغرتر، باهوش‌تر یا خنگ‌تر ...

مثلاً شاید یک مهندس برق بودم، که یک جایی وسط کانادا، وقتش را لابلای کدهای یادگیری ماشین و هوش مصنوعی می‌گذراند. یا شاید کارمند جزء یک وزارتخانه بزرگ بودم که هر روز 7 صبح، کت‌و‌شلوار پوشیده، همراه با جماعت کت‌وشلواری‌ها راهی محل کارش است. حتی ممکن بود یک برنامه‌نویس دیوانه و منزوی باشم که کارش تولید این اپلیکشین‌های دوزاری اندرویدی است و روزی 2 لیتر قهوه برزیلی فرو می‌دهد یا مثلاً یک دروازه‌بان متوسط فوتسال که نیمکت یک تیم دسته چندمی‌را گرم می‌کند. یا شاید هم اصلاً الان زنده نبودم؛ شاید یک توده سرد و بی‌جان بودم، خوابیده لای چند لا پارچه و زیر یک خروار خاک. اما به هر حال، بعضی از انتخاب‌های خودم و البته دست تقدیر، این "من" را امروز و این لحظه پشت این لپتاپ نشانده تا اینجا در وبلاگی که خواننده چندانی ندارد، یادداشت بنویسم.

حالا خیال می‌کنم که همه این هزاران "من" ممکن را، با تفاوت‌های خیلی ناچیز یا خیلی اساسی‌شان، در یک سالن بزرگ جمع کرده‌ام، دورشان می‌چرخم و براندازشان می‌کنم. بعضی‌هایشان انقدر شبیه خودم هستند که انگاری زل زده‌ام به آینه؛ و بعضی دیگر آنقدر متفاوت و عجیب هستند که به سرم می‌زند نکند دارند مسخره‌بازی در می‌آورند؛ وگرنه مگر ممکن است ما در واقع یک نفر باشیم؟! بعد بلافاصله به فکر می‌افتم که اصلاً مگر ما یک نفریم؟ واقعاً فرق من با این آدم‌ها چیست؟ کدامشان واقعاً من هستم؟ یا یک سوال سخت‌تر و مهم‌تر: دوست دارم کدامشان باشم؟

پ.ن.1 (پی‌نوشتی که از اصل نوشته مهم‌تر است). «و من دوست دارم همینی باشم که انتخاب توست: من ِ تو!»

پ.ن.2. سریال Dark Matter، با وجود ایده نه چندان ناب، تمیز بود و برانگیزاننده!

بازدید : 0
يکشنبه 13 ارديبهشت 1404 زمان : 3:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشتیاق

اشتیاق

I am a servant of the Secret Fire, wielder of the Flame of Anor. The dark fire will not avail you, Flame of Udun! Go back to the shadow. You Shall Not Pass!

پ.ن. از امروز دیگه فقط کار، کار و کار!

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 3
  • کدهای اختصاصی